معنی به معنای جسارت
حل جدول
بی پروایی، تهور، جرئت، دلیری، شوخی، شهامت، گستاخی، وقاحت
جسارت
گستاخی، دلیری، بی باکی، شهامت، بی پروایی
گستاخی، دلیری، بی پروایی، بی باکی
گستاخی
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیپروایی، تهور، جرات، دلیری، شوخی، شهامت، گستاخی، وقاحت
فارسی به عربی
تهور، جراه، صلافه، عداوه، فرضیه، مغامره، وقاحه
فرهنگ فارسی هوشیار
گستاخی و تجاوز از حد خود، تهور و دلیری
فرهنگ معین
(جَ رَ) [ع. جساره] (مص ل.) دلیر شدن، گستاخی کردن.
فرهنگ عمید
دلیری، بیباکی، بیپروایی،
گستاخی،
ترکی به فارسی
فرهنگ فارسی آزاد
جَسارَت، (جَسَرَ، یَجْسُرُ) جُرأت کردن، جُرأت اقدام داشتن، دلیری، گستاخی و بی پروائی،
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
842